loading...
ܓ گزیده ای از برترین هاܓ
برای حمایت ازما لطفا در انجمن سایت عضو شوید

  از این پس دستیابی به صفحات سایت از طریق آدرس جدید

www.gozide.ir


***************************


مهدیه زرعی بازدید : 1531 دوشنبه 05 تیر 1391 نظرات (2)

جمعیت زیادی دور حضرت علی(علیه السلام) حلقه زده بودند. مردی وارد مسجد شد و در فرصتی مناسب پرسید:

- یا علی! سؤالی دارم. علم بهتر است یا ثروت ؟

علی(علیه السلام) در پاسخ گفت: علم بهتر است ؛ زیرا علم میراث انبیاست و مال و ثروت میراث قارون و فرعون و هامان و شداد.

مرد که پاسخ سؤال خود را گرفته بود، سکوت کرد. در همین هنگام مرد دیگری وارد مسجد شد و همانطور که ایستاده بود بلافاصله پرسید:

- اباالحسن! سؤالی دارم، میتوانم بپرسم؟ امام در پاسخ آن مرد گفت: بپرس! مرد که آخر جمعیت ایستاده بود پرسید: علم بهتر است یا ثروت؟

علی(علیه السلام) فرمود: علم بهتر است ؛ زیرا علم تو را حفظ میکند، ولی مال و ثروت را تو مجبوری حفظ کنی.

نفر دوم که از پاسخ سؤالش قانع شده بود، همانجا که ایستاده بود نشست.

در همین حال سومین نفر وارد شد، او نیز همان سؤال را تکرار کرد، و امام (علیه السلام) در پاسخش فرمود: علم بهتر است ؛ زیرا برای شخص عالم دوستان بسیاری است، ولی برای ثروتمند دشمنان بسیار!

هنوز سخن امام(علیه السلام) به پایان نرسیده بود که چهارمین نفر وارد مسجد شد. او در حالی که کنار دوستانش مینشست، عصای خود را جلو گذاشت و پرسید:

- یا علی! علم بهتر است یا ثروت؟

حضرت علی(علیه السلام) در پاسخ به آن مرد فرمودند: علم بهتر است ؛ زیرا اگر از مال انفاق کنی کم میشود؛ ولی اگر از علم انفاق کنی و آن را به دیگران بیاموزی بر آن افزوده میشود.

نوبت پنجمین نفر بود. او که مدتی قبل وارد مسجد شده بود و کنار ستون مسجد منتظر ایستاده بود، با تمام شدن سخن امام همان سؤال را تکرار کرد...

مهدیه زرعی بازدید : 959 دوشنبه 05 تیر 1391 نظرات (0)

تو که رفتی ،


 از تمام باغچه ها گل گاوزبان رویید !


نسل فندق رو به انقراض نهاد ،


و نبات گران شد .


می دانستم ،


شعبده ی گل گاوزبان کار ساز نیست !


سر به کوه و بیابان گذاشتم


حالا دیگر آوازه ام بلند شده است !!!


شنیده ام روزنامه ها نوشته اند :


انسانی از اعقاب نئاندرتال ها ،


  در بیابان های اطرف دیده شده است


 مجله ی جوانان


تصویر موهای بلند و سپید مرا انداخته است که ،


 از بلندای کوه به موازات آبشار جاری است .


ببین چه به حال و روزم آوردی ؟


اثر ناخن هایم بر صخره ها ،


هنوز روی آنتن ماهواره هاست !!!


فرداست که ،


 کوهنوردان باستان شناس ،


یا باستان شناسان  کوهنورد ،


به اعجاب آمیزترین کشف روزگار

دست یابند !!!

 

مهدیه زرعی بازدید : 1119 شنبه 03 تیر 1391 نظرات (6)

 


در چشمهای خسته ی من موج می زد...اشکی مردد که بریزد یا نریزد


خندیدم و خندیدم و خندیدم آری...آنقدر خندیدم به ظاهر...تا نریزد


هر روز جاری بوده روی گونه هایم...امروز اما روز میلاد حسین است


دورت بگردم ای دل صد پاره ی من ! کاری بکن اشکم همین حالا نریزد


امروز روز سوم شعبان ...خدایا...این اشکهای خیره ام را دست به سر کن


در سینه ام امواج آرامش ندارند....کاری بکن از دیده ام دریا نریزد



مهدیه زرعی بازدید : 1724 جمعه 02 تیر 1391 نظرات (2)


کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.
یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.
بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.
یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست.

 

ادامه در ادامه مطلب    نویسنده :گابریل گارسیا مارکز

 

مهدیه زرعی بازدید : 3581 پنجشنبه 01 تیر 1391 نظرات (2)

 

 

« الحَمدُ للهِ المُنعِمِ المُفضِلِ المُجمِلِ المُکرِمِ»
خدایا شکرت که نعمت دادی، کرم کردی، زیبایی دادی، کرامت دادی.

حضرت عیسی علیه السلام تعجب کرد که اوبا این بدن فلج که فقط دهانش کار می کند، چرا چنین ستایش می کند؟ با خود گفت که او از اولیای خداست ومن بی اجازه وارد خرابه شدم؛ برگردم، اجازه بگیرم وبعد داخل شوم. به دم خرابه بازگشت و گفت: « السَّلامُ علیکُ یا أَمةَ الله» پیرزن گفت: « وعلیک السَّلام یا روح الله». عیسی پرسید: خانم! مگر مرا می بینی؟


مهدیه زرعی بازدید : 2069 چهارشنبه 31 خرداد 1391 نظرات (2)

به سرآستین پاره کارگری که دیوارت را می‌چیند و به تو می‌گوید،ارباب.

نخند !

به پسرکی که آدامس می‌فروشد و تو هرگز نمی‌خری .

نخند !

به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می‌رود و شاید چندثانیه کوتاه معطلت کند .

نخند !

به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه پیراهنش جمع شده .

نخند !

 

ادامه در ادامه مطلب /// منبع: دلنوشته های پاییز

 

مهدیه زرعی بازدید : 2035 سه شنبه 30 خرداد 1391 نظرات (1)

 

یه شب خانم خونه به خونه بر نمیگرده و تا صبح پیداش نمیشه!
صبح بر میگرده خونه و به شوهرش میگه كه دیشب مجبور شده خونه یكی از دوستهای صمیمیش (مونث) بمونه
شوهر بر میداره به
۲۰ تا از صمیمی ترین دوستهای زنش زنگ میزنه ولی هیچكدومشون حرف خانم خونه رو تایید نمیكنن!
یه شب آقای خونه تا صبح برنمیگرده خونه. صبح وقتی میاد به زنش میگه كه دیشب مجبور شده خونه یكی از دوستهای صمیمیش (مذكر) بمونه
خانم خونه بر میداره به
۲۰ تا از صمیمی ترین دوستهای شوهرش زنگ میزنه : ۱۵ تاشون تایید میكنن كه آقا تمام شب رو خونه ی اونا مونده! ۵ تای دیگه حتی میگن كه آقا هنوزم خونه اونا پیش اوناست !!!

نتیجه اخلاقی : یادتون باشه كه مردها دوستهای بهتری برای همدیگه هستند !

مهدیه زرعی بازدید : 2630 دوشنبه 29 خرداد 1391 نظرات (0)



روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های
پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت:
معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به
عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را
انجام بدهی.
مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم... حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت
کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد
و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می
آورد...

تمام سعی مان را بکنیم،
پیامبری همیشه در همین نزدیکیست...

 

مهدیه زرعی بازدید : 696 جمعه 26 خرداد 1391 نظرات (3)

نمی دونم چی بنویسم، ولی اینطوری که تقویم نشون می ده 27 خرداده و تولد من ...

شروع 16 سالگیم!

خوشحالم و خدارو شکرمی کنم که یک سال دیگه بهار رو دیدم و خدا بهم زندگی داد.

این اواخر هم ،توفیق درک کسایی که دلمو شکستند .

ممنونم از همه ی کسایی که دستم رو گرفتند و کمکم کردند تا بتونم پیشرفت کنم.

امسال هم به دعای شما نیاز دارم.

التماس دعا.



مهدیه زرعی بازدید : 3674 چهارشنبه 24 خرداد 1391 نظرات (1)

توی اتاق رختكن كلوپ گلف، وقتی همه آقایون جمع بودند یهو یه موبایل روی یه نیمكت شروع میكنه به زنگ زدن.
مردی كه نزدیك موبایل نشسته بود دكمه اسپیكر موبایل رو فشار میده و شروع می كنه به صحبت
بقیه آقایون هم مشغول گوش كردن به این مكالمه میشن ...
مرد: الو؟
صدای زن اونطرف خط: الو سلام عزیزم. تو هنوز توی كلوپ هستی؟
مرد: آره !
زن: من توی فروشگاه بزرگ هستم
اینجا یه كت چرمی خوشگل دیدم كه فقط
۱۰۰۰ دلاره! اشكالی نداره اگه بخرمش؟
مرد : نه. اگه اونقدر دوستش داری اشكالی نداره!...

زن: من یه سری هم به نمایشگاه مرسدس بنز زدم و مدلهای جدید ۲۰۰۶ رو دیدم... یكیشون خیلی قشنگ بود قیمتش ۲۶۰۰۰۰ دلار بود !...

مهدیه زرعی بازدید : 1744 یکشنبه 21 خرداد 1391 نظرات (5)


دنیا همیشه مانده دلش مات دستتان


آقا مجرب است کرامات دستتان


تصویر چشم های شما در نگاه آب....


می لزرد آب وقت ملاقات دستتان


مانده ست در فرات عطش،خیمه ها هنوز


وقتی که منتشر شده آیات دستتان


مفهوم عشق و غیرت و اوج برادری


معنا شده ست در ادبیات دستتان


دیوان کربلا،قطعاتش نخواندنی ست


صد شکر،خوانده شد غزلیات دستتان


"دستانتان شبیه به دستان حیدر است


خورشید بی دلیل نشد مات دستتان"*

 

*هدیه ی جناب علوی به این شعر

شاعر:محمد شریف


مهدیه زرعی بازدید : 965 یکشنبه 21 خرداد 1391 نظرات (5)

 

ای فال‌گیر  ِ کوچک ِ خوش‌ لهجه!

در دست‌های گنگ ِ بلاتکلیف

دنبال ردّ پای کدامین غریبه‌ای؟

 

این بغض‌های سرزده

                                معنا نمی‌شوند

 

زحمت نده زمین و زمان را!

در من مسافری‌ست

                             که هرگز نمی‌رسد...

شاعر:محمد نقیان


مهدیه زرعی بازدید : 1845 جمعه 19 خرداد 1391 نظرات (1)


هر بامداد جمعه از این جمعه های نور


یعنی درست ساعت مستی...زمان شور

 
در من کسی شبیه خودم زار می زند


یعنی بساط ندبه ی من... گشت جفت و جور


شعر است آنچه می چکد از چشمهای من


اشک است آنچه میکند از دفترم عبور...

شاعر:وحیده افضلی

مهدیه زرعی بازدید : 1171 جمعه 19 خرداد 1391 نظرات (1)

چیزی شبیه قهقهه هایی بلند و مست

در خوابهای مشکی ِ من دست برده است

شاعر نمی شود دلم ، اینبار خسته ام

شاعر نمی شوم قلمم را غمت ، شکست...

شاعر:سید مهدی نژاد هاشمی


مهدیه زرعی بازدید : 1633 سه شنبه 16 خرداد 1391 نظرات (1)

 

مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود…

مردی از اینکه زنش به گربه خانه بیشتر از او توجه میکرد ناراحت بود، یک روز گربه را برد و چندتا خیابان آنطرف تر ول کرد ولی تا رسید به خانه، دید گربه زود تر از اون برگشته خونه، این کار چندین دفعه تکرار شد و مرد حسابی کلافه شده بود.
بالاخره یک روز گربه را با ماشین گرداند، از چندین پل و رودخانه پارک و غیره گذشت و بالاخره گربه را در منطقه ای پرت و دورافتاده ول کرد. آن شب مرد به خانه بر نگشت آخرشب زنگ زد و به زنش گفت: اون گربه‌ی کره خر، خونه هست؟
زنش گفت: آره
مرد گفت: گوشی رو بده بهش، من گم شدم!!

مهدیه زرعی بازدید : 3322 شنبه 13 خرداد 1391 نظرات (3)

ستاد دانشگاه با این سوال شاگردانش را به يك چالش ذهنی کشاند:آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"
استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"
شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"
استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا نیز شیطان است!"
شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.
شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"

مهدیه زرعی بازدید : 1900 چهارشنبه 10 خرداد 1391 نظرات (2)

بچه شتر: مادر جون چند تا سوال برام پيش آمده است . آيا می تونم ازت بپرسم ؟شتر مادر: حتما عزيزم . چيزی ناراحتت کرده است؟بچه شتر: چرا ما کوهان داريم ؟ شتر مادر: خوب پسرم . ما حيوانات صحرا هستيم. در کوهان آب و غذا ذخيره می کنيم تا در صحرا که چيزی پيدا نمی شود بتوانيم دوام بياوريم.بچه شتر: چرا پاهای ما دراز و کف پای ما گرد است؟شتر مادر: پسرم. قاعدتا برای راه رفتن در صحرا و تندتر راه رفتن داشتن اين نوع دست و پا ضروری است.بچه شتر: چرا مژه های بلند و زخيم داريم؟ بعضی وقت ها مژه ها جلوی ديد من را می گيرد.شتر مادر: پسرم اين مژه های بلند و ضخيم يک نوع پوشش حفاظتی است که چشم هاي ما را در مقابل باد و شن های بيابان محافظت می کنند.بچه شتر: فهميدم. پس کوهان برای ذخيره کردن آب است برای زمانی که ما در بيابان هستيم. پاهايمان برای راه رفتن در بيابان است و مژه هايمان هم برای محافظت چشمهايمان در برابر باد و شن های بيابان است... .بچه شتر: فقط يک سوال ديگر دارم... ...شتر مادر: بپرس عزيزم.بچه شتر: پس ما در اين باغ وحش چه غلطی می کنيم؟

 


نتيجه اخلاقی:مهارت ها، علوم، توانايی ها و تجارب فقط زمانی مثمرثمر است که شما در جايگاه واقعی و درست خود باشيد. پس هميشه از خود بپرسيد الان شما در کجا قرار داريد؟

 

 

مهدیه زرعی بازدید : 1117 چهارشنبه 10 خرداد 1391 نظرات (1)

 


روزی ملانصرالدین خطایی مرتکب می شود و او را نزد پادشاه می برند تا مجازاتش را تعیین کند. پادشاه برایش حکم مرگ صادر می کند، اما مقداری رافت به خرج می دهد و به وی می گوید اگر بتوانی ظرف سه سال به خرت سواد خواندن و نوشتن بیاموزانی از مجازاتت درمی گذرم.


ملانصرالدین هم قبول می کند و ماموران حاکم رهایش می کنند. عده ای به ملا می گویند مرد حسابی! آخر تو چگونه می توانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد بدهی؟ ملانصرالدین می فرماید: انشاءالله در این سه سال یا شاه می میرد یا خرم!


منبع : دلنوشته های پاییز

 

 

مهدیه زرعی بازدید : 862 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (7)

گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود.
آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند.
و من دزد مال او هستم، نه دزد دین.
اگر آن را پس نمیدادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت ؛
آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است ...



 

مهدیه زرعی بازدید : 1279 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (2)


*آيا مي دانيد بدن جوجه تيغي در هنگام تولد حالت ژله اي دارد و حتي ممكن است در
حين تولد، نيمي از بدنش توسط تيغهاي بدن مادر كنده شود؛ اما تا قبل از یک
هفتگی، بدنش كاملاً ترميم مي شود؟*

*آيا مي دانيد گوريلها هميشه شبها نزديكي مي كنند و اين عمل را هرگز در برابر

ديدگان پدر و مادرشان انجام نمي دهند؟*

 

 منبع: دلنوشته های پاییز

 

مهدیه زرعی بازدید : 5140 جمعه 25 فروردین 1391 نظرات (9)

طلبه جوان و دختر فراری

 

 

شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود كه به ناگاه دختري وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بيچاره اشاره کرد که سكوت كند و هيچ نگويد. دختر پرسيد: شام چه داري؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر كه شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشه‌اي از اتاق خوابيد.

صبح که دختر از خواب بيدار شد و از اتاق خارج شد مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند. شاه عصباني پرسيد چرا شب به ما اطلاع ندادي و ...


منبع: دلنوشته های پاییز

مهدیه زرعی بازدید : 2522 پنجشنبه 24 فروردین 1391 نظرات (1)


من خیلی خوشحال بودم !
من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بودیم. والدینم خیلی کمکم کردند، دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود
فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود…!
اون دختر باحال، زیبا و جذابی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد و باعث می شد که من احساس راحتی نداشته باشم
یه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون برای انتخاب مدعوین عروسی !
سوار ماشینم شدم و وقتی رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت :
اگه همین الان
۵۰۰ دلار به من بدی بعدش حاضرم با تو …………….!

 

مهدیه زرعی بازدید : 1488 شنبه 19 فروردین 1391 نظرات (3)

یه روز مسوول فروش، منشی دفتر، و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف سرویس قدم می زدند
یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه
جن میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم
منشی می پره جلو و میگه: اول من، اول من!
من می خوام که توی باهاماس باشم، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم!
پوووف! منشی ناپدید میشه ...
بعد مسوول فروش می پره جلو و میگه: حالا من، حالا من
من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم، یه ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای نوشیدنی! داشته باشم و تمام عمرم حال کنم ...
پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه
بعد جن به مدیر میگه: حالا نوبت توئه
مدیر میگه: من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن !!!

نتیجه اخلاقی : همیشه اجازه بده که رئیست اول صحبت کنه !

 

مهدیه زرعی بازدید : 742 شنبه 19 فروردین 1391 نظرات (1)

داغت که با سکوت سبک تر نمی شود

حرفی بزن جواب که با سر نمی شود

تعریف کن از اول تنهایی ات بگو

از هیچ کس برای تو مادر نمی شود!

از آفتاب آن طرف شهر، از اُحد

از اشک زیر سایه که دیگر نمی شود!

از مردم، از عیادتشان، راستی بگو:

کی گفته بود «فاطمه بهتر نمی شود»؟

با آیه آیه آیه ی عمرت نوشته ای

بیخود مقام فاطمه کوثر نمی شود

می خواهم از غمت نخورم بر زمین ولی -

هر بار می رسم جلوی در، نمی شود

در بسترت به چشم من انگار زینبی ست

آدم سه ماهه این همه لاغر نمی شود

من هی،چ محض خاطر این بچه ها بمان

باشد!؟ دوباره فاطمه با سر: نمی شود!

شاعر: حسین رستمی


 

مهدیه زرعی بازدید : 917 جمعه 18 فروردین 1391 نظرات (4)


دیشب حسن(ع)اشـــــــک برادر پاک می کرد


حــــــــیدر از این ماتم گریبان چاک می کرد


دیشب حسین(ع)نازنین با چشم گــــــریان


ازخوردن آب و غــــــــــــذا امساک می کرد


اسطـــــــــوره ی صبر و سکوت و پایمردی


جسم نحـــــــیف همسرش را خاک می کرد


مـُهر کــــــــــــــبودی بر رخ ماهش نمایان


این شکوه را با خالق افــــــــــلاک می کرد


اشک ملایک ریخـــــــــــــــت از بام مدینه


خاک بقیع و کـــــــــوچه را نمناک می کرد


بانگ عزا در عرش می پیچــــــــید ، گویا


این داغ را هر ذره ای ادراک می کــــــرد


دستان هستی بخش فخـــــــــــر عالم خاک


یا رب مگر خـــلق جهان را خاک می کرد


استاد مصطفی معارف


مهدیه زرعی بازدید : 1388 چهارشنبه 16 فروردین 1391 نظرات (0)

یه زوج ۶۰ ساله به مناسبت سی و پنجمین سالگرد ازدواجشون رفته بودند بیرون كه یه جشن كوچیك دو نفره بگیرن.
وقتی توی پارك زیر یه درخت نشسته بودند یهو یه فرشته كوچیك خوشگل جلوشون ظاهر شد و گفت: چون شما همیشه یه زوج فوق العاده بودین و تمام مدت به همدیگه وفادار بودین من برای هر كدوم از شما یه دونه آرزو برآورده میكنم!
زن از خوشحالی پرید بالا و گفت:
چه عالی! من میخوام همراه شوهرم به یه سفر دور دنیا بریم
فرشته چوب جادوییش رو تكون داد و پوف! دو تا بلیط درجه اول برای بهترین تور مسافرتی دور دنیا توی دستهای زن ظاهر شد !
حالا نوبت شوهر بود كه آرزو كنه.
مرد چند لحظه فكر كرد و گفت:
این خیلی رمانتیكه ولی چنین بخت و شانسی فقط یه بار توی زندگی آدم پیش میاد
بنابراین خیلی متاسفم عزیزم آرزوی من اینه كه یه همسری داشته باشم كه
۳۰ سال از من كوچیكتر باشه
زن و فرشته جا خوردند و خیلی دلخور شدند. ولی آرزو آرزوئه و باید برآورده بشه.
فرشته چوب جادوییش رو تكون داد و پوف! مرد
۹۰ سالش شد !!!

نتیجه اخلاقی : مردها ممكنه زرنگ و بدجنس باشند، ولی فرشته ها زن هستند !

 

مهدیه زرعی بازدید : 1436 دوشنبه 14 فروردین 1391 نظرات (1)

تجربه جواهر است، و باید اینطور باشد، چراکه برای به دست آوردن آن بهای شگرفی باید پرداخت . – ویلیام شکسپیر

 


درد من تنهایی نیست .....
بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت، بی عرضگی را صبر، و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خدا می دانند. (گاندی)

 


 

مهدیه زرعی بازدید : 846 یکشنبه 13 فروردین 1391 نظرات (1)


¤ تجربه مثل سنگ آسیاب می ماند و خوش شانس خواهیم بود اگر روشنمان کند نه آسیاب. – جاش بایلینگ

¤ تجربه با صنعت به*دست می آید و با گذر سریع زمان کامل می شود. – ویلیام شکسپیر

 


 

مهدیه زرعی بازدید : 1039 جمعه 11 فروردین 1391 نظرات (0)
در اوزاکای ژاپن، شیرینی‌سرای بسیار مشهوری بود. شهرت او به خاطر شیرینی‌های خوشمزه‌ای بود که می‌پخت.
مشتری‌های بسیار ثروتمندی به این مغازه می‌آمدند، چون قیمت شیرینی‌ها بسیار گران بود.
صاحب فروشگاه همیشه در همان عقب مغازه بود و هیچ وقت برای خوش‌آمد مشتری‌ها به این طرف نمی‌آمد. مهم نبود که مشتری چقدر ثروتمند است.
یک روز مرد فقیری با لباس‌های مندرس و موهای ژولیده وارد فروشگاه شد و عمداً نزدیک پیش‌خوان آمد.

قبل از آن‌که مرد فقیر به پیشخوان برسد، صاحب فروشگاه از پشت مغازه بیرون پرید و...

 


 

مهدیه زرعی بازدید : 1454 جمعه 11 فروردین 1391 نظرات (0)
برای آدمی دشمن دانا ، از دوست نادان بهتر است ! «بزرگمهر»
من اشخاصی را دوست می دارم که در زندگی مبارزه می کنند بدون مبارزه زندگی مرگ است . «ویکتور هوگو»

افسردگی ، غم و اندوه در دنیا وجود نداره ، آنچه هست اندیشه ی پریشان ، خشمگین و اندوهناک است . «وین دایر»


مهدیه زرعی بازدید : 1919 جمعه 11 فروردین 1391 نظرات (2)
دو تا پيرمرد با هم قدم مي زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومي در حال قدم زدن بودن.
پيرمرد اول: «من و زنم ديروز به يه رستوران رفتيم که هم خيلي شيک و تر تميز و با کلاس بود، هم کيفيت غذاش خيلي خوب بود و هم قيمت غذاش مناسب بود.»
پيرمرد دوم: «اِ... چه جالب. پس لازم شد ما هم يه شب بريم اونجا... اسم رستوران چي بود؟»
پيرمرد اول کلي فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چيزي يادش نيومد. بعد پرسيد: «ببين، يه حشره اي هست، پرهاي بزرگ و خوشگلي داره، خشکش مي کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه مي دارن، اسمش چيه؟»
پيرمرد دوم: «پروانه؟»
پيرمرد اول: «آره!» بعد با فرياد رو به پيرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستوراني که ديروز رفتيم اسمش چي بود؟!!!»

 

مهدیه زرعی بازدید : 1310 پنجشنبه 25 اسفند 1390 نظرات (0)

بنده ای به خدایش گفت: « اگر تقدیرم را نوشته ای پس چرا دعا کنم...؟!»


http://img4up.com/up2/81610157069049935859.jpg


خدا گفت: « شــــــاید نوشته باشــــــــم ، آنچه که دعا کند...»

مهدیه زرعی بازدید : 2730 پنجشنبه 18 اسفند 1390 نظرات (3)


http://www.img.aksfa.net/image-2010/Kurdistan/Kurdistan-in-Spring-13.jpg

ما ه من ، غصه چرا ؟!

آسمان را بنگر ، که هنوز، بعد صدها شب و روز

مثل آن روز نخست

گرم وآبی و پر از مهر ، به ما می خندد !

یا زمینی را که، دلش ازسردی شب های خزان

نه شکست و نه گرفت !

بلکه از عاطفه لبریز شد و

نفسی از سر امید کشید

ودر آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید

زیر پاهامان ریخت ،

تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست !


مهدیه زرعی بازدید : 3414 دوشنبه 15 اسفند 1390 نظرات (3)


http://img4up.com/up2/91676329044250917425.jpg

 

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟

برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.
 برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند.
یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود...



ادامه در ادامه مطلب

مهدیه زرعی بازدید : 3302 چهارشنبه 03 اسفند 1390 نظرات (8)
  روش جوک گفتن من این است که واقعیت را بگویم، واقعیت خنده‌دارترین لطیفه دنیا است.


  وقتی که انسان بخواهد ببری را بکشد اسمش را ورزش می‌گذارد، اما اگر ببر بخواهد او را بکشد اسمش درنده خویی است.


  عده کمی از مردم بیش از یک یا دو بار در سال فکر می‌کنند. من با یکی دو بار فکر کردن در هفته برای خودم شهرتی دست و پا کردم.

 جرج برنارد شاو


باتشکر از وبلاگ گیله مرد



مهدیه زرعی بازدید : 2158 پنجشنبه 27 بهمن 1390 نظرات (1)

 

حالا که رفته ای

کنارش می نشینم

                             گریه نمی کند

دستش را می گیرم

                             گریه نمی کند

به پایش می افتم

                            گریه نمی کند

نکند اتفاقی افتاده است

                  که شعر گریه نمی کند

 

ادامه در ادامه مطلب

شعر از محمدرضا عبدالملکیان


مهدیه زرعی بازدید : 1936 پنجشنبه 27 بهمن 1390 نظرات (3)




یه روز یه ترک و یه رشتی و یه اصفهانی ...!!


 

یه روز یه ترک بود ...
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان.
 شجاع بود و نترس.
در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود ، با کمک دیگر مبارزان ترک ، در برابر دیکتاتوری ایستاد
او برای مردم ایران ، آزادی می‌خواست
و در این راه ، زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک ، طعم آزادی و مردمسالاری و رهایی از استبداد را بچشند.

 یه روز یه رشتی بود...



مهدیه زرعی بازدید : 1998 پنجشنبه 27 بهمن 1390 نظرات (0)

 

نه!

کاری به کار عشق ندارم!

من هیچ چیز و هیچ کسی را

دیگر

در این زمانه دوست ندارم

انگار

این روزگار چشم ندارد من و تو را

یک روز

خوشحال و بی ملال ببیند

زیرا...

ادامه مطلب


 


مهدیه زرعی بازدید : 1754 چهارشنبه 26 بهمن 1390 نظرات (3)

به نام عشق که زیباترین سر آغاز است
هنوز شیشه ی عطر غزل درش باز است

جهان تمام شد و ماهپاره های زمین
هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است

هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت
که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است

پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق
کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است

به بام شاه و گدا مثل ابر می بارد
چقدر عشق شریف است و دست و دل باز است

بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق
چرا که سنگ صبور است و محرم راز است

ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد
کبوتری که زیادی بلند پرواز است ...

استاد عزیز آقای سعید بیابانکی



تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
سلام. امیدوارم لحظات خوبی در این سایت داشته باشید. *کپی برداری از نگاره ها با ذکر منبع بلا مانع است
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
  • گالری عكس
  • دانلود آهنگ و موزیک ویدئو روز
  • تبادل لینک
  • نامه ی ادب. خ سازگار
  • بیداری اندیشه
  • استاد آیت الهی
  • شاعران پارسی زبان
  • نگاه هشتم
  • فرهنگی
  • مرآت
  • جنبش دانشجویی حی‍‍‍‍‍ـــــا
  • در انتظار منجی آخر الزمان
  • .:| شارژ ایرانسل و همراه اول |:.
  • خرید اینترنتی کارت شارژ
  • گزیده ای از برترین ها
  • نفسم میگیرد درهوایی که ...
  • الياس دانلود
  • تبادل لینک
  • اس ام اس و جملات زیبا
  • خرید عینک ویفری
  • جملات زیبا گیله مرد
  • تبادل لینک
  • تبادل لینک رایگان
  • زیباترین عکسها پیکسدونی
  • همه چیز هست
  • داستان زندگی من
  • قصه ی این روز های ما...
  • محمدحسین انصاری نزاد
  • کلشتر نگاه سبز ایران
  • فروشگاه کارتون های قدیمی
  • کتابخانه مجازی راز
  • شعر های خودکار کم رنگ
  • ♥♥ گالری عشق نازبانو ♥♥
  • بهترین پیامکها
  • جملات زیبای گیله مرد
  • وبلاگ آقای اصغری فرزقی
  • آقای حمیدرضا برقعی
  • سید علی رضایی
  • وبلاگ خانم غفوریان
  • خانم هدیه ارجمند
  • آقای حسین سنگری
  • مقام معظم شاعری/محمدشریف
  • وبلاگ قشنگ آقای حامدعسگری(باغکوچه)
  • آقای محمد نقیان
  • شب شعر گره
  • سید حسن مبارز
  • استاد حاج محمدی
  • استاد سید مهدی هاشمی نژاد
  • استاد معارف عزیز
  • سعید بیابانکی
  • آخرین مطالب ارسال شده
  • نظرسنجی
    نظرتان درباره ی وبلاگ چیست؟
    نظرتان درباره ی پخش آهنگ در وبلاگ چیست؟
    نظرتان در باره پنجره متحرک(اسلاید شو) بالای سایت چیست؟
    نقطه ی ضعف سایت در چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 111
  • کل نظرات : 272
  • افراد آنلاین : 12
  • تعداد اعضا : 74
  • آی پی امروز : 69
  • آی پی دیروز : 35
  • بازدید امروز : 80
  • باردید دیروز : 36
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 333
  • بازدید ماه : 333
  • بازدید سال : 16,939
  • بازدید کلی : 629,949
  • کدهای اختصاصی