یک قناسهچی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود با سلاح دوربیندار مخصوصش اشک عراقیها را درآورده بود.
بار اول بلند شد و به عربی فریاد زد: (ماجد کیه؟) یکی از عراقیها سرش رو بالا آورد و گفت: (من) /ترق/ ماجد قبض جناب عزرائیل را امضا کرد.
دفعه بعد قناسهچی فریاد زد : (یاسرکجایی؟) یاسر هم به دستبوسی جناب مالک شتافت.چند بار این کار را کرد تا به رگ غیرت یکی از عراقیها به اسم جاسم برخورد. فکری کرد و با خوشحالی بشکنی زد و پرید رو خاکریز : (حسین کیه؟) و نشانه رفت؛ اما خبری نشد.
با دلخوری از خاکریز اومد پایین. یکهو صدایی از سوی قناسهچی ایرانی بلند شد : (کی باحسین کار داشت؟) جاسم باخوشحالی رفت بالای خاکریز و گفت : (من!) /ترق/ و جاسم هم با یک خال هندی بین دو ابرو خود را در آن دنیا دید.